..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ]..

متن مرتبط با « توت» در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. نوشته شده است

Happy birthday

  • نمی ‌دانم چرا این ‌قدر خالی شده‌ ام .نه حرفی برای گفتن دارم و نه احساسي براي بيان كردن . اما خلاصه بگويم كه ١٠ سال گذشت . تولدت مبارك ميم تا ميم عزيزم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شما كه گردنت بلنده ميشه بگي باهار كدوم وره ؟!

  • یه اصطلاح تو روانشناسی هست به اسم "anhedonia" به حالتی گفته میشه که چیزایی که قبلا شخص رو خوشحال میکرد، دیگه تاثیری تو حالش نداره. در رابطه با خيلي چيز ها من جمله ايام عيد من دچار اين حس شدم . + به عنوان اخرين پست ، توي كامنتا يا لينك ناشناس كه در پست ثابت هست ؛ يك يادگاري ، پيشنهاد ، انتقاد ، سوال و يا بقول مهران مديري چيزي كه بخواي بگي و من توي چند مورد قبلي نگفته باشم رو برام بفرستين :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد

  • مي دانم که موسم بهارست و با طبیعت و حول حالنا همنوا باید بود و مي ‌دانم هفت‌ سين چیدن و آتش‌ نوروز برافروختن و دعای کنار سفره و دل و روی خرم داشتن را . خوب می‌ دانم دل از تیرگي ‌ها شستن ، لباس نو پوشیدن ، حلالیت‌ طلبی و رو‌ بوسی‌ کردنها را، دیوان حافظ به دست‌ گرفتن و فال نکوفرجام خواستن و درآمدن نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی ها را ؛ اما دلم گرفته است نه از آن دل‌ گیری ‌ها از آنی که همایون سرود دلم گرفته ای‌ دوست هوای گریه با من نمی‌ دانم چرا؟!بغض غریبی می‌ فشارد گلویم را و بسان گریه بچه ‌یتیمی تنها، نفس را فرو می‌ برد بی‌ صدا. رمقي نیست که به رسم عادت پیام تکراری عرض تبریک دوستان و اقوام را باز کنم چه رسد به آن‌ که منم پیامی تکراری فوروارد کنم نمی‌ دانم چرا؟!دیر هنگامی است ذهن ملول من به کیبورد گوشی فرمان تایپ شور و اشتیاق و دلخوشی و امید را نمی‌ دهد نمی‌ دانم چرا؟!کاش می‌ توانستم من هم در نمایش‌ نامه یا مقلب القلوب نشان دهم که حال من خوب است ما همه خوبیم و سال نو را به دعای تغییر گره زنم اما حس اجرا ندارم نمی‌ دانم چرا؟!گیرم سر و رویی صفا دادم و هفت ‌سینی چیدم و حافظی را به دست‌ گیرم اما این‌ بار تورق حافظ فالی بهاری نیاورد كي شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد نمی‌ دانم چرا هجوم پر تکرار خاطرات تلخ و ناگفته‌ های بسیار، دولت ذهن را به تاراج برده است .در هر صفحه و کانال و استاتوس و پروفایلی همه تبریک در تبریک و شادباش‌ گویان. كاش این دروغ بزرگ راست بود اما این همه حال خوش را من یکی باور نمی کنم نمی‌ دانم چرا؟!حال غمین من نه برای گرانی و تورم و نه آینده و جوانان وطن و نه وعده‌ هاي این و آن و نه برای دختران فرار از سمِ مدرسه . شايد من باز افسرده شده‌ ام اما این افسردگی حاد را, ...ادامه مطلب

  • اين نيز بگذرد :)

  • هنوز در سفرم. خیال می ‌کنم در آب‌ های جهان، قایقی است و من مسافر قایق . هزارها سال است سرود زنده‌ ی دریانوردهای کهن رابه گوش روزنه‌ های فصول می‌ خوانم و پیش می‌ رانم. به راستي مرا سفر به کجا می برد؟** سهراب سپهري+ بااينكه از شهريور ١٤٠٠ كه درگير كرونا دلتا شدم و احساس ميكنم زنده ماندم چيزي جز معجزه نبود ، اما مجددا بارها درگير كرونا شدم و امشب هم حال مساعدي ندارم . اما بااين حال شنيدن صداي باران از پشت پنجره در اين وقت شب برايم بسيار لذت بخش است . ++ با هم بشنويم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عنوان و احساسي براي اين پست وجود ندارد

  • اگر از من بپرسند كه بهترين سال زندگيت چند سالگي بوده؟ ميگم ٢٧ . نه به اين معني كه ٢٧ سالگي شادي و خوشي بوده، اتفاقا دردهاش خيلي زياد بود و حتي عميق تر هم شده ؛ اما منو هوشيار كرد . دلآرام ٢٨ ساله به هيچ وجه اون دلآرام ٢٧ سالگيش نبود ، به ديد جديدتري از زندگي رسيد . و بيشتر پي به بي معني بودن و بي ارزش بودن زندگي بُرد . فهميد كه زندگي صرفا طنزِ تلخِ بي رحمانه اي بيش نيست . چرا كه هميشه آنچه رو كه به دنبالش بودي و هستي و خيلي انتظارش رو كشيدي ، در بدترين زمان ممكن به تو ميده . اما بااين حال نبايد از ٢٧ سالگي ام غمگين باشم ، چون رنجه كه باعث هوشياري ميشه . مخلص كلام اينكه از ٢٧،٨ سالگي ام ممنونم و به ٢٩ سالگي ام خوش امد ميگم .+ باهم بشنويم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • امید هیچ معجزه اي ز مرده نیست؛ زنده باش!

  • ١- با این که من در اين ساعت و در اين لحظه دلم سخت گرفته از فضاي اين بيمارستان ولی با برفی که بارید، نوری در دل من تابیده شد. قلبم از این همه زیبایی مچاله شد. به وقت ٠٠:٣٠ بامداد يكشنبه ٢٥ دي ماه ١٤٠١ ٢- این‌ جا همچنان برف می‌ بارد . من در حال گوش دادن به اين قطعه زيبا هستم . برف ميبارد و از پشت پنجره به تماشای آن ایستادم. پرهای بالش خدا بر سرمان مي ‌ریزد. یک‌ آن زمان و مکان را گم کردم و گمان بردم سال ۸۶ است. برف چنان می‌ آید که مدرسه برای یک هفته تعطیل می‌ شود و هر شب، من با خیال راحت به خواب می ‌روم. به وقت نخوابيدن و كلافگي ٠٣:٥٨ بامداد ٣- ميشود هر وقت برف باريد ؛ فقط ياد من بيفتي ؟! بشنويم به وقت ٠٥:٣٤ ٤- بلاخره صبح شد .از شب گذشته برف می‌ بارد. شهر یک ‌دست سفید شده و در سکوتی آرامش‌ بخش فرو رفته. كليك در چهار پنج سال اخیر همچین برفی را به یاد ندارم. انگار سال ۸۶ باشد. یا قبل‌ تر ۸۳، که حتّی بر خورشید هم برف نشست. به راستي كه قدر دانه به دانه ‌ی برف را آدمیزاد وقتی می‌ فهمد که شهر زيبا و كوهستاني اش را خشک و رودخانه هايش را خالی می‌ بيند . پ.ن: مطالب بالا ثبت موقت شده بود . فرصت تكميل را تا به امروز بدست نياوردم . بايد احوالاتم را ثبت كنم تا يادم نرود . اين روزها همه چيز تاكيد ميكنم همه چيز فراموش شده و فراموش ميشود . بايد بنويسم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باقي همه بي حاصلي و بي خبري :)

  • 16752 ساعت از زماني كه از ته دل خنديدم؛ گذشته :) كليك لابه لاي ثبت احوالاتم ، ميان تمامِ اين غم ها زيبايي را هم ثبت ميكنم . تا فراموش نكنم كليك ** عكس بدون اديت ، لوكيشن مثل هميشه پشت فرمان و معطل در ترافيك ^_^ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گاه حتي ميبينم كه زمين زير دو پايم از تكيه گاه تهي ميشود

  • همه انسان ها، در لحظاتي از زندگيشان، خود را تنها احساس مي كنند. تنهايي زيستن يعني جدا شدن از آنچه بوديم براي رسيدن به آن چه در آينده خواهيم بود . الحق و الانصاف تنهايي عميق ترين واقعيت بشری است. و آرامشي كه در تنهايي هست در هيچ چيز ديگري نميتوان يافت . شايد به همين سبب است كه جز يكبار !!! حرف هاي دل شوریده ام را هميشه بر دفتر نوشتم و علاقه اي به اينكه در مورد حالم و يا آرزوهايم با كسي صحبت كنم ؛ و يا حتی ملاقاتي داشته باشم ، نداشته ام . آخر ميداني حقيقت اين است كه وقتي از سر عادت يا دلتنگي و يا حتي تنهايي چیزی را میگویی ,بهتر كه آن را به كسي نگويي بلكه بجایش دفتری برداري و او را بنویسي ، یکی دو روز بعد آنچه را که نوشته‌ای بخوان , و می توانی ببینی که او می ‌توانست چیزی وحشتناک برای گفتن بوده باشد كه جز پشيماني و بد و بيراه گفتن به خود چيزي عايدت نميشود . ضمنا مدتي كه اين كار را انجام دهي ، به این ترتیب به آهستگی استاد خود شده و می‌ دانی چه چیزی گفتنی و چه چیزی نگفتنی و چه كاري نكردي است حتي :) هم اكنون پستم را از همينجا مينويسم :) كه لذت تنهايي بالاي كوه رفتن را با شما تقسيم كنم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ارغوان تو بخوان نغمه ي ناخوانده ي من :)

  • ای همه راه آمدی، آریبنشین خسته‌ ای و حق دارینَفَسی تازه کننمی‌ دانم چند مانده‌ ست از شبِ دشوارتا رسیدن هنوز باید رفتکار سخت است و راه ناهموار :)روح بلندتان شاد آقاي ابتهاج , ...ادامه مطلب

  • پاييزم و چشم انتظار بهار :)

  • ‏غم، آدمیزاد را بی‌ حرف‌ می‌ كند . غم باعث ميشود كه آدمي نداند دقیقاً از چه بنویسد و اصلا چرا بنويسد ؟ + حال و هواي غروبِ جمعه ها كليك++ تركيبي از تابستان و پاييز شهرم كليكپ.ن: فيلم مربوط به باران بهاري و درخت انجيرم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 8 سال و ٣٦٥ روز گذشت

  • هميشه تولد علامتيست پر معنا در سر رسيد تقويم ها ، اين بار اما دليلي شد براي نوشتن اين متن با دستان من براي تشكر و قدرداني ، تشكر از وبلاگ عزيزم كه براي هميشه در دل و خاطرم ماندگار خواهد ماند .  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نا اميدي

  • انسان نميتواند طولاني مدت با احساس پوچي سركند ، اگر به سوي چيزي رشد نكند ؛ كاملا راكد و منفعل نمي ماند ، بلكه استعداد هاي فروخورده اش به ناخوشي ، نااميدي و در نهايت فعاليت هاي ويرانگر تبديل ميشود . احساس پوچي يا خلاء معمولا ازافراد نااميد سرچشمه ميگيرد . كه از انجام هركار موثر در زندگي خود يا دنيايي كه در آن زندگي مي كنند ، ناتوانند . خلاء دروني حاصل انباشتگي دراز مدت اين عقيده ي خاص فرد درباره ي خود است كه قادر نيست به عنوان يك موجود هستي مند زندگي خود را اداره كند . يا نگرش ديگران را نسبت به خود تغيير دهد . يا تاثير مفيدي بر دنياي اطرافش بگذارد. يا به خواسته هاي خود جامعه عمل بپوشاند . در نتيجه گرفتار همان حس پوچي و نااميدي ميشود كه بسياري از مردم روزگار ما دچار شده اند . و از انجايي كه خواست و احساس اش تغيير مهمي را ايجاد نميكند ؛ خيلي زود خواستن و احساس كردن را كنار مي گذارد . از سوي ديگر بي احساسي و فقدان عاطفه دفاع هايي هستند در برابر اضطراب !!! وقتي كه كسي مدام خود را با خطري مواجه ميبيند كه قادر نيست بر آن غلبه كند ، آخرين دفاعش اين است كه حتي از حس كردن آن خطرات و سختي هاي پيش رو هم پرهيز كند  و راحت تر بگويم جا بزند . ما انسان ها نااميد اگر نبوديم ، زندگي شادتري داشتيم . معجزه هاي بيشتري را جذب ميكرديم . كه همين موضوع  را خودم بارها به چشم خود ديده ام و صرفا يك شغار نيست . مااگر ناميد نبوديم ، قدم هاي بهتري را برميداشتيم و حالمان بهتر ميشد . ما انسان ها گويا عادت كرده ايم كه خيلي زود از همه چيز نااميد شويم و هيچ تلاشي براي خواسته هاي خود انجام ندهيم . شايد چون اميدوار بودن انرژي و زحمت بيشتري را ميطلبد ، چون برداشتن مانع ها و باز كردن مسير س, ...ادامه مطلب

  • كابوس يا رويا مسئله اين است

  • شايد حق با ملاصدراست که بهشت و جهنم را ظهور و تجسم قوه ‌ی خیالیه و از جنس خواب و رویا می‌ داند. فکر کن آدم بعد از مرگ الی الابد توی رویاهای شیرین باشد، محشر است. و صد البته الی الابد کابوس دیدن هم فلاکتی است برای خودش. * منطقي نيست كه بخواهيم يكسال گناه را در يك شب تسويه كنيم . ولي ادميزاد است ديگر. دعا كنيم براي كابوس هايمان ** اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هم صحبت خاك و رفيق عطر بارون شدم

  • وقتي شاعرميفرمايد : يه سفر رهايي از دلهره  ميخوام ، از طبيعت يه كمي خاطره ميخوام * شنونده بايد فرصت و تعطيلات را غنيمت بشمارد  :)صرفا جهت ثبت خاطرات  كليك كليك كليك  و كليك * اهنگ پنجره سياوش قميشي . با هم بشنويم كليك+ عكس ها بااستفاده از picsart  سوكسي , ...ادامه مطلب

  • تنها مرگ است كه دروغ نميگويد

  • يكي از تفريحات و لذت هاي زندگي من تنهايي به بالاترين نقطه ي شهر رفتن  كليك و ساعت ها در سكوت خيره به شهر شدن است . گاه آنقدر محو داستان هر يك از چراغ هاي روشن خانه هاي اين شهر ميشوم  كليك كه ديگر زمان از دستم خارج ميشود . اما همين لحظات براي من بسيار زيبا و دلنشين هست . به طوري كه اصلا علاقه اي به جايگزين كردن اين تفريح با ساير تفريحات معمول را ندارم . چرا كه روز به روز ديدگاه عميق تري از زندگي را به من هديه ميدهد . بهتر ميفهمم كه چقدر با وجود اين همه بزرگي و عظمت جهان ، ما انسان ها هيچيم و دنيا چقدر عبث و باطل است . درباب همين مطلب و پيرامون عبث بودن وجود ؛ شوپنهاور اشاراتی دارد که صحنه های زندگی همچون تصاویر منقوش برسنگ های سخت و ناهموارند. از نگاه نزدیک اثری برما نمیگذارند و چیز زیبایی در آنها یافت نميشود مگر آنکه قدری دورتر بایستیم . در واقع دست یافتن به آنچه مدتها در آرزویش بسر برده ایم ؛ فقط کشف این حقیقت است که آن چیز چه مایه پوچ و توخالی بوده ! گاهي ماچنان زندگی میکنیم که گویی درانتظار چیزی بهتر هستیم حال آنکه اغلب  آرزو میکنیم که ای کاش گذشته بازگردد و برآن حسرت میخوریم. ما به زمان بسان چیزی نظرمیکنیم که باید درگذرد و دراین رهگذر مارا به اهداف و خواسته هايمان برساند . اكثر مردم هنگامیکه به پایان کار میرسند و نظری بر گذشته می افکنند در می یابند که سرتاسر زندگی را چون چیزی گذرازیسته اند و باحيرت مشاهده میکنند که آنچه بی اعتنا از کنارش گذشته اند و لذتی از آن نبرده اند ، همان زندگی شان بوده یعنی همان چیزی که بخاطرش زندگی کرده اند .آه، چه مخلوق حریص, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها