..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ]..

متن مرتبط با «حال» در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. نوشته شده است

من پريشان حال و دلخون با همين دنياي خويشم :)

  • متنفرم از روزهايي كه حتي خود نميدانم دردم چيست ؟ شايد هم ديوانه شدم و بقول آر دي لينگ ديوانگي يك سازگاري كاملا عقلاني با يك جهان ديوانه است .و اين يعني من هم در حال سازگاري با دنياي خويشم  :) به هر جهت هرچه فكر كردم دليل منطقي را پيدا نكردم و با همين شوريده حالي پشت فرمان نشستم  و به سمت شهر مورد علاقه ام رفتم بلكه مقداري از اين حال بد را به حال خوب تبديل كنيم .  بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم / ميدارم / خواهم داشت  :) كليك و كليك  پ.ن : سردي دي ماه و زيبايي برف باعث شد كه اين كليپ را اماده كنم . ممنون از مهران ياوري عزيز:) + باهم بشنويم  + نوشته شده در جمعه هفدهم دی ۱۴۰۰ ساعت 22:40 توسط دلآرام  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مرگ تو جهانی را محزون و و جهانی را خوشحال کرد

  • حاج قاسم هم رفت. به حضورش عادت کرده بودیم مثل آن داداش بزرگ معروف دعواهای کودکی ‌مان که هروقت کم می‌ آوردیم از او مایه می‌ گذاشتیم، حاج قاسم هم برگ برنده ي همیشگی بود. هروقت نتانیاهو و ترامپ گنده ‌تر , ...ادامه مطلب

  • من از حالم به این مردم دروغای بدی می گم

  • باعشق ممکن است

  •   قلم موی اراده رابردار . آغشته به رنگ عشق کن . رنگ تازه ای بزڹ . بربوم زندگی . تاجاڹ بگیرند طرح آرزوهای قشنگت : ) آرزوهایتان را یادداشت کنید و هرروز به آن یادداشت نگاهی بیندازید و با خود فکر کنید که برای بدست آوردنش چکار کردید ؟ میدانید ازقدیم گفتند که با حلوا حلوا دهان شیرین نمیشود .  + یکی از هدف های من در زندگی همین است . کلیک    ,باعشق ممکن است تمام محال ها ...ادامه مطلب

  • تا به حال از داشتن قیافه ی خود احساس گناه کرده اید ؟

  • داخل صف سلف ایستاده و زل زده است به من که دارم از دور سلانه سلانه خودم را می رسانم به نفرآخر داخل صف . اسمش فاطمه است. اهل یکی از استان های اطراف ما و هم سن و سال خودم  یعنی دقیقا یک سال از من بزرگتر است. دختر پرجنب و جوشی که به راحتی می تواند با تکه پرانی هایش خنده را توی کلاس روی لبان همه بنشاند. اغلب با هم می رسیم به سلف . ولی آنروز انگار دیر کرده ام. نزدیک تر که می رسم هنوز نگاهش خیره است توی صورتم. بعد از سلام بی مقدمه می گوید: من تو را خیلی دوست دارم!جا می خورم و به جای اینکه لبخند بزنم و بگویم که من هم تو را دوست دارم می پرسم: چرا؟با همان لحن عاشقانه ی اولیه,تا به حال از عسل چشم,تا به حال به انگلیسی,تا به حال,تا به حال افتادن توت,تا به حال دقت کردین,تا به حال یواشکی دید زدی,تا به حال از عسل,تا به حال عاشق شدی,تا حالا به دختر دادي,تا حالا به دختر دادی ...ادامه مطلب

  • این روز ها به " هیچ " مشغولم

  •     چند روز است كه به "هيچ" مشغولم. توضيحِ "يعني چه" اش كه به اين راحتي نيست. توضيح اينكه چرا  از صبح تا شب يك لحظه هم اوقات فراغت پيدا نمي كنم و آخر شب كه نگاه مي كنم كار چندان مفيدي هم در رزومه ي روزانه ام پيدا نمي كنم، سخت است. يعني راستش خودم هم نمي‌دانم. گاهي وقت ها اين طوري مي شود. به تعبيرِ خودم بركت وقتم با من قهر مي كند. سر مي چرخانم و شب مي شود. چشم مي‌بندم و صبح مي شود. و روزها پشت سر هم مي گذرند درحاليكه من سرگرم روزمرگي بوده ام. همين. روزمرگي. بدون مطالعه اي كه در ذهنم حك شود. بدون تصميمي كه ادامه داشته باشد. بدون كار خيري كه ذخيره شده باشد. بدون هيچ ,این روز ها,این روز ها میگذرد,این روز ها اینگونه ام,این روز ها که میگذرد,این روز های متاهلی,این روز ها پر از سکوتم,این روز ها حالم خوب نیست,این روز های من,این روز ها هم میگذرد,این روز ها سخت میگذرد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها