احساس میکنم شدهام مثل یک رانندهی خوابآلو که هی چشمهایش روی هم میرود و کج میشود و به گاردریل نرسیده دوباره بیدار میشود...بیدارش میکنی، و به راه میآید و دو باره از سر... اولهایش میترسیدم شاید، یا غرور نداشتهام اجازه نمیداد یا دلم میخواست یک کاری کرده باشم، نمیدانم. الان فقط میخواهم بزنم بغل و بگویم " من بدجوری خوابم میاد تو بیا بشین"
برچسبها: یه دآنشجومعلم میگوید
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم تیر ۱۳۹۶ساعت توسط یه دآنشجو مُعلّم
..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].....
ما را در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dabeer92-newa بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 4:55