هر چه گشتیم در این شهر نبود اهلِ دلی که بداند غمِ دلتنگی و تنهاییِ ما

ساخت وبلاگ
 

فقط یک بار حس کردم یک نفر درکم کرد..

تازه با ربه کا بهم زده بودم و حالم خیلی بد بود ،

توی کافه نشسته بودم که دختر پیشخدمت به من گفت چقدر بهم ریخته ام ..

ماجرای دعوای با ربه کا و جدا شدنمان را برایش تعریف کردم ..

و او در جواب به من نگفت همه درد دارند ،

نگفت باید شرمنده باشم که چنین چیزی اذیتم می کند ،

نگفت جنبه ی مثبت زندگی را ببین، نگفت که تقصیر خودم است ،

بحث مارکوس ، نقاش فلج سر کوچه آگوستین را پیش نکشید،

فقط چهره اش را در هم کشید و گفت  آخ...

همین . انگار خوب می فهمید که همین درد ساده و پیش پا افتاده ، چقدر دارد آزارم می دهد ..

تنها باری که حس کردم کسی درکم کرد، همان یک بار بود ...

همان یک بار

 

+ شب بخیر آقای رئیس جمهور / ژاک پریم 

++ عنوان از معینی کرمانشاهی 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت   توسط  یه دآنشجو مُعلّم  | 
..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].....
ما را در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dabeer92-newa بازدید : 219 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 4:55