ماجرای بچه دار شدن آرایشگر

ساخت وبلاگ

در شهري در یک کشور خارجی ، آرايشگري زندگي مي‌كرد كه سالها بچه‌دار نمي‌شد. او باخود عهد كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلاح كند.بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول يك شيريني فروش وارد مغازه شد. پس از پايان كار، هنگامي كه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، يك جعبه بزرگ شيريني و يك كارت تبريك و تشكر از طرف قناد دم در بود.روز دوم يك گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامي كه خواست حساب كند، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، يك دسته گل بزرگ و يك كارت تبريك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود.روز سوم يك تاجر ايراني به او مراجعه كرد. در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد

حدس بزنيد فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، با چه منظره‌اي روبرو شد؟ فكركنيد. شما هم يك ايراني هستيد!!!

چهل تا ايراني، همه سوار بر ماشین آخرين مدل، دم در سلماني صف كشيده بودند و غر مي‌زدند كه پس چرا اين مردك حمال الاغ مغازه‌اش را باز نميكنه ؟!

 

..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].....
ما را در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. دنبال می کنید

برچسب : ماجرای بچه دار نشدن بهنوش بختیاری,ماجرای بچه دار شدن مجتبی, ای,ماجرای بچه دار شدن رونالدو,ماجرای بچه دار شدن آرزو افشار,داستان بچه دار شدن,داستان بچه دار شدن من,داستان بچه دار شدن زن و شوهر,داستان بچه دارشدنم,داستان بچه دار شدن حضرت مریم, نویسنده : dabeer92-newa بازدید : 227 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 14:52