..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ]..

متن مرتبط با «تا به حال به انگلیسی» در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. نوشته شده است

پاييزم و چشم انتظار بهار :)

  • ‏غم، آدمیزاد را بی‌ حرف‌ می‌ كند . غم باعث ميشود كه آدمي نداند دقیقاً از چه بنویسد و اصلا چرا بنويسد ؟ + حال و هواي غروبِ جمعه ها كليك++ تركيبي از تابستان و پاييز شهرم كليكپ.ن: فيلم مربوط به باران بهاري و درخت انجيرم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زمستان عزيز ، فصل من ؛ فصل شكوفايي و رشد

  • برخي از دوره هاي رشد ما ، چنان گيج كننده است كه ما حتي تشخيص نميدهيم كه رشدي در حال وقوع است . شايد ما احساس خصومت شديد يا عصبانيت يا گريه و غم كنيم و يا دچار حمله هراس و يا هيستريك شويم و يا ممكن است احساس افسردگي كنيم . اما هرگز به ذهن ما خطور نميكند كه در واقع در مرحله اي از تغيير هستيم . مگر اينكه ما اتفاقي در كتابي در مورد حالمان بخوانيم . يا اينكه شخص متخصصي براي ما توضيحش بدهد . دقيقا حالمان مثل دانه ايست كه در تلاش است سنگي را بشكند و از دل زمين برخيزد. تا به گياه تبديل شود . اغلب اين احساس برايمان ناخوشايند است . حتي ممكن است براي اطرافيانمان هم باعث تعجب شود  . اما انچه برايمان ناخوشايند ترش ميكند ،اين است كه نميدانيم چه اتفاقي در حال افتادن است ؟! آن دوره هاي طولاني كه بنظر ميرسد چيزي در درونمان منتظر است ؛ نفس خود را حبس كرده و مطمئن نيستيم از اين كه قدم بعدي چه بايد باشد ؟ و يا چيست ؟ اما سرانجام تبديل به دوره هايي ميشود كه منتظر آن هستيم . زيرا در آن دوره ها است كه ميفهميم براي مرحله بعدي زندگي خود آماده شده ايم . و اين به احتمال زياد يعني سطح جديدي از شخصيت در حال شكفتن است . چرا كه به ضرس قاطع ميتوانم بگويم محال است چيزي تا ابد همان بماند كه بوده . تغيير و شكوفايي جز لاينفك زندگي يك موجود است . حال تغيير فيزيكي باشد و يا روحي :) امروز هم جمعه بود و كلافگي جمعه اي مجددا سراغم آمد ؛ تنهایی دل به جاده زدم و از هواي پاك و سرد زمستاني لذت بردم . تركيب هواي تميز ، آسمان آبي ، ابر ، زمستان ، تلالو نور و صداي استاد شجريان ؛ باعث شد براي لحظات كوتاهي از همه جا و همه ي دغدغه هايم دور شوم  .  به همین علت , ...ادامه مطلب

  • من پريشان حال و دلخون با همين دنياي خويشم :)

  • متنفرم از روزهايي كه حتي خود نميدانم دردم چيست ؟ شايد هم ديوانه شدم و بقول آر دي لينگ ديوانگي يك سازگاري كاملا عقلاني با يك جهان ديوانه است .و اين يعني من هم در حال سازگاري با دنياي خويشم  :) به هر جهت هرچه فكر كردم دليل منطقي را پيدا نكردم و با همين شوريده حالي پشت فرمان نشستم  و به سمت شهر مورد علاقه ام رفتم بلكه مقداري از اين حال بد را به حال خوب تبديل كنيم .  بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم / ميدارم / خواهم داشت  :) كليك و كليك  پ.ن : سردي دي ماه و زيبايي برف باعث شد كه اين كليپ را اماده كنم . ممنون از مهران ياوري عزيز:) + باهم بشنويم  + نوشته شده در جمعه هفدهم دی ۱۴۰۰ ساعت 22:40 توسط دلآرام  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مبر ز موي سپيدم گمان به عمر دراز / جوان ز حادثه اي پير ميشود گاهي

  • در آینه نگاه ميكنم و انگار چیز زیادی تغییر نکرده است. فقط پس از پنج سال چندين تارموي سفيد شده كه هر بار مادرم به زور آنها را از روي سرم جدا ميكند اما بي فايده است و شاید چند س, ...ادامه مطلب

  • از یک جایی به بعد آدم عوض می‌ شود

  • از یک جایی به بعد آدم عوض می‌ شود . یکسری خلق‌ و خوها ، عقاید، دغدغه‌ ها. خيلي چیزها می‌توانند روی این تغییرات موثر باشند. سن، تجربه، دوستان، جامعه و کتاب‌ ها و فیلم‌ ها و ... اين روزها بزرگترین تغییر, ...ادامه مطلب

  • تجربه

  • اگر کمی بر سر عقایدت کوتاه بیایی، دنیا مجبورت می کند که بازهم کوتاه و کوتاه تر بیایی، آنقدر که دیگر چیزی از تو و عقایدت نماند . , ...ادامه مطلب

  • هيچ وقت اجازه نده كه حدت را به تو متذكر شوند

  • همیشه از یك حدی که بگذرد قضیه برعکس ميشود. از يك حد كه مهربانتر شوي سو استفاده ها از تو زياد ميشود ، نقد و انتقاد و حسادت ها زياد ميشود از يك حدي که بیخیال تر شوي همه چیز روال‌ تر ميشود. لكن اين حد بس, ...ادامه مطلب

  • عادت هيچ ربطي به فراموشي ندارد :)

  • چند سال پیش يكي از آشنايان به اسم مريم خانم دو فرزند خود را با فاصله ي زماني كم از دست داد . اين خانم زندگی‌ اش كلا به دو قسمت پیش از فوت فرزندان و پس از فوت انها تقسیم کرده بود. يكبار كه من شاهد درد , ...ادامه مطلب

  • مرگ تو جهانی را محزون و و جهانی را خوشحال کرد

  • حاج قاسم هم رفت. به حضورش عادت کرده بودیم مثل آن داداش بزرگ معروف دعواهای کودکی ‌مان که هروقت کم می‌ آوردیم از او مایه می‌ گذاشتیم، حاج قاسم هم برگ برنده ي همیشگی بود. هروقت نتانیاهو و ترامپ گنده ‌تر , ...ادامه مطلب

  • مستاصل :)

  • یک مدتی شده که حالم خوب نیست و دارم خودم را می‌کشانم. یقه‌ی خودم را گرفته‌ام و کشان کشان می‌برمش سرکار، می‌برمش مهمانی و می‌آورم. دلم میخواهد خودش راه برود و بدو بدو کند و بر گردن من نیفتاده باشد. اما افتاده است و چاره نیست. دلم می‌خواهد هر کاری کنم که خوب شود ولی مستاصل مانده‌ام. نمی‌دانم چه کنم ؟مغز بیچاره‌ام تلاش می‌کند که کاری کند.اما او هم خسته شده انگار :) , ...ادامه مطلب

  • باید بشود برگردم به خودم؛ پناه ببرم به خودم

  • بايد برگردم به خودم. و یادم باشد همین طور آبکی خودم را از دست ندهم. حوصله‌ ی آدم ها را ندارم. اینها را اینجا می‌گویم وگرنه بیرون از اینجا قضاوتی روی آدم ها ندارم. اینجا این طوري است . بیرون از این‌ جا, ...ادامه مطلب

  • من از حالم به این مردم دروغای بدی می گم

  • آدم باشیم؛خوب است به خدا!

  •   افتادگی بعضی ها،توهم بلندی برای بعضی های دیگر می آورد.اینگونه می شود که گاه نکته ای کوچک، می شود گره ای سنگین به تریش قبا یا پر شال بعضی های دیگر!, ...ادامه مطلب

  • ثبت شود به تاريخ ١٧ آذر ٩٧

  •   دوره ي دانشجويي هميشه با خود ميگفتم مطمئنم هيچ وقت دلم براي دانشگاه تنگ نميشود . بارها در وبلاگم براي ثبت خاطراتم اين نكته را بيان كردم . اما واقعيت اين است دنيا هيچ وقت بر وقف مراد ما نيست . امشب آمده ام تا اعترافي بكنم. ميخواهم اعتراف كنم كه از صميم قلبم امشب آرزو كردم  اي كاش خوابگاه بودم .  + اينكه ديگر كسي مرا نميخواند بد نيست . خوشحالم كه ميتوانم راحت تر بنويسم , ...ادامه مطلب

  • با نهايت تاسف

  •   جلا نمی یابد که ، کِدر می شود روح آدمی در گذار سالها.   + :(, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها