یک مدتی شده که حالم خوب نیست و دارم خودم را میکشانم. یقهی خودم را گرفتهام و کشان کشان میبرمش سرکار، میبرمش مهمانی و میآورم. دلم میخواهد خودش راه برود و بدو بدو کند و بر گردن من نیفتاده باشد. اما افتاده است و چاره نیست. دلم میخواهد هر کاری کنم که خوب شود ولی مستاصل ماندهام. نمیدانم چه کنم ؟مغز بیچارهام تلاش میکند که کاری کند.اما او هم خسته شده انگار :)
..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].....
ما را در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dabeer92-newa بازدید : 206 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1398 ساعت: 10:56