زندگی بعضی از آدمها دشت است. دشتهایی فراخ و سرسبز، با گلهایی رنگ رنگ که آسمان آبی دارد.زندگی بعضیهای دیگر کوه است. دامنه و قله دارد. ازش بالا میروند و فتحاش میکنند . زندگی بعضیهای دیگر بیابان است. بایر، بی آب و علف. زندگی بعضیهای دیگر کویر است. ظاهری خشک دارد اما درونش پر از قنات است و نقبهایی که به آب میرسد. و شبها هزار هزار ستارهی درشت میریزد توی دامنشان. زندگی بعضیها دریاست. پر از ناشناختههایی که نو به نو کشف میشود و بیرون میآید .زندگی عدهای هم جنگل است. مأمن هزار هزار پرنده بی آشیان و هراسناک از شکارچیان حریص. زندگیهای زیادی را دیده ام. بعضیهایشان قابل تشبیهاند، بعضیهای دیگر نه. اما زندگی من؟ گردنه بوده اكثر مواقع .گردنه اي پر پیچ و خم. راهی برای گذشتن از یک رشته کوه به سمت دیگر آن. پر از باد و بوران. حقيقتا از وقتی که خودم را شناختم تااااا همین الان، یک چیز بوده که مدام باعث عذابم شده. در اوج شادی و خوشبختی و در حال مزه کردن هر خوشیِ شیرینی، یکهو چيزي مثل حنظل تلخی رفته زیر زبانم و تا عمق گلویم را سوزانده . اما خب چه ميشود كرد ؟ يا رب دعوناك و نحن نرجو ان تستجيب لنا ( ترجمه : پروردگار من ، اگر تو را خوانده ايم، اميد داريم كه اجابت فرمائي ما را) ^_^
+ عنوان از دعاي ابوحمزه ثمالي :)
..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].....
ما را در سایت ..[ حرف هآی یک دآنشجو معلّم ].. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dabeer92-newa بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1398 ساعت: 10:56